سه سالی که با خوشی و غصه ،مریضی و تندرستی،دعوا و آشتی ، گریه و خنده ، داد و قربون صدقه، بی پولی و اربابی
امروز یکی از زیباترین نماز صبح های عمرمو تو صحن انقلاب خوندم.
اینجا خیلی شلوغ بود و هر کسی بازبان خودش دعا میکرد. همین صدای همهمه هارو زیبا کرده بود.
دلم خیلی برات تنگ میشه امام رضا. خییییلی
هنوز باور نکردم منو طلبیدی چه برسه باور کنم دارم برمیگردم!
پ ن: تو این سفر پدر شوهر مادرشوهرم برامون سنگ تموم گذاشتن و البته پسرم مشتی حسین شد
درباره این سایت